Metascore
From metacritic
جهت استفاده از تمامی امکانات کافه مدیا لطفا وارد سایت شده یا از دکمه عضویت یک حساب کاربری رایگان ایجاد کنید.
در دههی هشتاد میلادی و در شهر گاتهام، مردی به نام «آرتور فلک» به عنوان کمدین و دلقک سیرک کار میکند امّا در کارش شکست میخورد و مشکلات مختلف و برخوردهای جامعه او را تبدیل به مردی ترسناک و بیرحم میکند…
01 Oct 2019
$55,000,000
$543,928,787
اولین واکنشی که پس از بالا رفتنِ تیتراژِ پایانی «جوکر» (Joker)، ساختهی تاد فیلیپس داشتم این بود که نیازِ شدیدی به گرفتنِ سرِ مارتین اسکورسیزی با دو دستم و گذاشتنِ یک ماچِ گنده و آبدار وسط پیشانی گرامی ایشان پیدا کردم؛ هم به خاطرِ تمام پیشرفتهایی که سینما به او مدیون است و هم به عنوان معذرتخواهی؛ بعضیوقتها آدم فراموش میکند یا دستکم میگیرد بزرگانِ دور و اطرافمان چرا بزرگ هستند؛ بعضیوقتها آنها کارهای بزرگشان را آنقدر بیشیلهپیله، غیرعلنی، ظریف و بیادعا انجام میدهند که خیلی راحت میتوان غفلت کرد و از جلوی آنها عبور کرد. اینکه مونا لیزای لئوناردو داوینچی یا شبِ پُرستارهی ون سان ونگوگ دوتا از شناختهشدهترین تابلوهای نقاشی تاریخِ بشر هستند به این معنا است که روبهرو شدن با آنها در هر جای باربط و بیربطی شاید بعضیوقتها باعث میشود در حال قدم زدن در یک گالری هنری، آنها را به قیمتِ دیدنِ آثارِ دیدهنشدهتر نادیده بگیریم. مشکل این است که حضورِ آنها در جلوی چشمانمان آنقدر عادی میشود که ممکن است آنها هم عادی به نظر برسند؛ ممکن است جادوی غیرزمینی آنها زمینی به نظر برسد؛ ممکن است چیزی که برای اولینبار همچون یک سطلِ رنگ قرمزِ پاشیده شده روی یک دیوارِ سفید منحصربهفرد و چشمگیر به نظر میرسید، بهگونهای در پسزمینهی زندگی استتار کرده و با دنیای عادی پیرامونش مخلوط شود که تمام نقش و نگارههای مدهوشکنندهاش که زمانی نفسمان را بُریده بود و دهانمان را به تحسین وا داشته باشد حالا مثل گذشته به چشم نیاید. این اتفاق معمولا وقتی میافتد که دور و اطرافِ آن زیادی شلوغ میشود. در حال زُل زدن به تابلوی روی دیوار در افکارِ خودت تنها هستی که ناگهان عدهای از راه میرسند و شروع به سلفی گرفتنهای تکی و دستهجمعی با آن میکنند. درست به همان شکلی که خودت دفعهی اول در حال انجام دادنش بودی. بنابراین مجبور میشوی کاسه و کوزهات را جمع کنی و در جای ساکتتر و خلوتتری دوباره پهن کنی. شاید اینجور مواقع یکجور حسودی هم در وجودِ آدم قُلقل میکند. چرا آن نباید برای من باقی میماند. ولی هر از گاهی شوکی بهمان وارد میشود و ناگهان به خودمان میآییم و آنها را از نو کشف میکنیم. همان احساسِ ناب و پُرشور و اشتیاقی که برای اولینبار از برخوردِ با آنها داشتیم را شاید حتی قویتر از بارِ اول احساس میکنیم. در آن زمان است که سرت را به آن گوشهی شلوغ و پُرسروصدای گالری برمیگردانی و آنجا را کماکان سرشار از بینندگانی که در حالِ سلفی گرفتن و لایو رفتن هستند پیدا میکنی. اما این بار بهجای اینکه رویت را با انزجار برگردانی، به سمتِ آنها قدم برمیداری، در جمعشان مینشینی و در هیاهوی افکتِ صوتی عکسبرداری موبایلهایشان یا گفتگوهایشان، به تابلویی که فکر میکردی تهدیگش را هم خوردهای، به تابلویی که فکر میکردی «دیگه خـز شده» نگاه میکنی و درست مثل روز اول از دیدنِ آن وارد خلسه میشوی، دلت هُری میریزد و تکتک سلولهای مغزت با هول و ولا و سراسیمگی به این سو و آنسو میدوند و میبینی چیزهایی که به مرور زمان ماهیتِ استثناییشان را در نگاهت از دست داده بودند، اتفاقا آنقدر استثنایی هستند که هرکسی قادر به تکرارشان نیست.
اما این شوکِ حیاتی معمولا زمانی بهمان وارد میشود و از خواب بیدارمان میکند که با چیزی روبهرو میشویم که در تلاش برای شکار کردنِ دوبارهی ماهیتِ استثنایی یک اثرِ کلاسیک، با چنان شدتی با صورتِ زمین میخورد که خونِ پاشیده شدهاش روی آن اثر کلاسیک تبدیل به وسیلهای برای مشخص کردنِ تفاوتهای بین یک جنس اصیل و یک جنسِ بنجل میشود. بنابراین وقتی میگویم پس از دیدنِ «جوکر»، بهویژه باتوجهبه جنجالهای اخیری که سر اظهارِ نظر اسکورسیزی درباره فیلمهای مارول پیش آمد، احساس کردم یک نفرِ یک دبه بنزین روی آتشِ ایمان و علاقهام به اسکورسیزی ریخته است، متاسفانه میتوانید چیزی که در ادامه دربارهی «جوکر» میخواهم بگویم را حدس بزنید. با تمام وجود دوست داشتم، دوستش داشته باشم؛ «جوکر» را میگویم. تمام مولکولهای بدنم برای پذیرایی از آن آماده بودند. به ندرت پیش میآید طرفدارانِ سینمای کامیکبوکی بتوانند نگرانیهایشان را به کرکنندهترین و کولیبازیترین نوعِ ممکن ابراز نکنند. گرچه این موضوع دربارهی «جوکر» صدق میکرد، اما از جایی به بعد شاهدِ یک ایمانِ دستهجمعی به این فیلم بودیم. بالاخره داریم دربارهی فیلمی حرف میزنیم که میخواست ازطریقِ روایتِ پسزمینهی داستانی جوکر، یکی از مقدسترین و غیرشوخیبردارترین قوانینِ تاریخِ داستانگویی را زیر پا بگذارد. این یعنی در حالتِ عادی طرفداران باید اینترنت را روی سرِ برادران وارنر خراب میکردند. ولی «جوکر» همزمان از چیزهایی بهره میبُرد که نمیشد فعلا بهش اعتماد نکرد. نهتنها انتخابِ بازیگرِ هیجانانگیزی مثل واکین فینیکس بهعنوانِ بازیگر نقشِ جوکرِ جدیدِ سینما که بعد از فیلمهایی مثل «مُرشد» و «تو هیچوقت واقعا اینجا نبودی»، یکی از انتخابهای مناسب و منطقی طرفداران برای ایفای این نقش بود، بلکه تصاویرِ منتشرشده از فیلم که واکین فینیکس را با چهرهپردازی دلقک نشان میدادند، خبر میداد که این جوکر قرار است بیش از جوکرِ فانتزی و اگزجرهشده و شلختهی جرد لتو، به جوکرِ واقعگرایانهتر و کنترلشدهتر و هدفمندترِ هیث لجر که طرفداران خاطراتِ خوبی از آن دارند (زنده باد کمپین «جوکر فقط جوکر نولان»)، بازگردد. این موضوع بهعلاوهی ماهیتِ مستقلِ این فیلم که در دنیای آلترناتیوِ دیگری در مقایسه با دنیای مشترکِ دیسی جریان دارد و حرفهایی که دربارهی ساختارِ این فیلم بهعنوانِ یک مطالعهی شخصیتی که در تضاد با فرمولِ مرسومِ بلاکباسترهای اکشنِ کامیکبوکی قرار میگیرد شنیده میشد باعث شد تا طرفداران از سر راهش کنار بروند، آن را تشویق کرده و بهش فرصتی برای اثباتِ خودش بدهند. بالاخره شاید ساختنِ یک فیلم جوکرمحور با هدفِ فراهم کردنِ یک پسزمینهی داستانی مشخص برای او، آن هم بدونِ حضورِ بتمن که همیشه داستانهایشان در تقابل با یکدیگر معنا پیدا میکرده عجیب به نظر برسد، ولی وقتی به منابعِ الهام فیلم که در صدرِ آنها «راننده تاکسی» قرار داشت نگاه میکردیم میتوانستیم بهطرز مبهمی تصور کنیم که تاد فیلیپس چه نقشهای برای این فیلم کشیده و این فیلم چگونه میتواند با خالی کردنِ یک گلوله به سرِ نگرانیهایمان، شگفتزدهمان کند.
آینده جوکر جدید سینما مشخص نیست و با اینکه فینیکس ابراز علاقه کرده که در دنباله این فیلم ظاهر شود ولی باید دید که نظر کارگردان و استودیو چه خواهد بود. با توجه به بودجه اندک فیلم و فروش احتمالا خوب آن در قبال این بودجه ۵۵ میلیون دلاری، بعید نیست که وسوسه ساخت ادامه آن نیز به سر تیم سازنده بزند ولی بیایید دست به دعا برآریم تا چنین اتفاقی نیفتد. استودیو برادران وارنر قصد داشت که در کنار دنیای نسبتا شکست خورده ابرقهرمانان DC، یک سلسله فیلمهای مستقل با بودجه اندک و تمی تاریک بسازد و اعلام کرده بود که جوکر اولین فیلم از این سری خواهد بود. خوشبختانه دنیای DC، به خصوص دنیای شوالیه گاتهام، آنقدر از این کاراکترهای باشکوه دارد که بتوان همین رویه را با دیگر کاراکترها ادامه داد. البته که هیچیک از این کاراکترها به گرد پای جوکر نمیرسند ولی ادامه ساختن برای این فیلم باشکوه، جرات و جسارت زیادی میطلبد.
منبع : زومجی.